51 ماهگی
سلام به تنها بهونه زندگیم. نیکای خوشکلم امسال تابستون کلاس زبان و سفال تو مهدت میری و خیلی هم علاقه داری وقتی داریم از مهد برمیگردیم سر کوچه مهدت یه مهد دیگه هست که درش هم بازه و تو حیاطش تاب و سرسره داره که بلا استثنا هر دفعه باید بشینی و منم با کمال میل منتظرت میمونم و تابت میدم ولی بازم راضی نمیشی و میگی بریم پارک و منهم قول بعدازظهر رو بهت میدم و اگه شرایط جور بود میبرمت.عاشق پارکی و حتما باید با یکی دوست بشی تا بهت خوش بگذره واز همه بازیها بیشتر جامپینگ رو دوست داری.دخترم روز به روز خانوم تر و با ادب تر میشی و به خودم میبالم که تو رو دارم.مادرجون و بابابزرگ خیلی خیلی دوستت دارن و همیشه میگن ما دلمون واسه نیکا تنگ میشه عاشق شبکه پویایی و امان از وقتی که من بخوام فقط یه ساعت فیلم نگاه کنم اگه خسته باشی میای جلوی چشمم و هی میگی بیا بازی کنیمولی اگه سرحال باشی خودت رو با نقاشی کشیدن و اسباب بازیهات مشغول میکنی.چند روز پیش رفته بودیم تولد مهرا بچه دوستم مهرنوش جون و شما هم خیلی باکلاس پیشم نشستی ولی وقتی چند تا بادکنک کنده شد و اومد وسط شما هم خیلی آروم و محتاط رفتی ویکی و دو تا و سه تا برداشتی دیگه فکر و ذکرت شد بادکنک بازی کلی کیف کردی البته تو یکی از اتاقها بازی میکردین بعد هم که بچه ها داشتن میرقصیدن رفتی وسط و خیلی خیلی خوشکل رقصیدی خیلی به هر دومون خوش گذشت مهرا جون انشالله 100 ساله شی.