بدون عنوان
دختر شیرین زبونم از حرفهات چی بگم که هر روز داره شیرین تر میشه . دو سه هفته پیش تو بازار جوجه دیدی و با لحن کودکانه مخصوص خودت که نمیتونم بهت نه بگم گفتی برام میخری؟ عزیز دلم تو عاشق حیوونایی مخصوصا مرغ و جوجه.از کوچیکیت همینجوری بودی و اونا رو از ته دلت دوست داری میری بهشون دست میزنی و حتی بوسشون میکنی و واقعا لذت میبری و میخندی و شادی. من و بابا هم فقط میخوایم تو شاد باشی و همیشه سرحال انشاالله. خلاصه تا امروز انواع و اقسام بازیها و حرکات رو روی اون جوجه پیاده کردی و اون هنوز زنده است روزها با خودت میبریش تو حیاط و اگه یه لحظه بخوای بیای تو اتاق به هر کی که تو حیاطه میسپری که مواظب جوجه باشه که گربه نخوردتش .توی اتاق هم همش بغلته و هر چی من و مادر جون بهت تذکر میدیم گوش نمیدی و بالاخره بعد از کلی فلسفه بافی بابا راضیت کرده که جوجه رو ببریم پیش جوجه های مادرجون دریاسری و اونجا مامان پیدا میکنه و از این حرفها ولی امروز هم نذاشتی و گفتی خوب مرغه رو بیاریم اینجا مامانش بشه و من و بابا.کل همه کارتون هات رو هم با جوجو میبینی یعنی وقتی بغلته و رو شونه هات نشسته یا رفته زیر گردنت و تو کیف میکنی حسابی. امروز که صندلت رو پوشیده بودی و تاب بازی میکردی جوجه هم اومده بود زیر تاب و تو گفتی مامان اگه پاشن کفشم(پاشنه) بخوره به جوجو جوجو خشاریده میشه (خراشیده).من کلی تو حیاط خندیدم و تو هم از خنده من میخندیدی نفسم. عاشقتم بی بهونه.عکسها رو هم زود زود میذارم