3 روز تعطیلی

عروسک مامان بعد از یه هفته گلو درد دیدم باز خوب نشدی و 3 روز هم تعطیلی در پیش داشتیم که روز اولش هم یعنی 14 خرداد تولدت بود نازنینم خلاصه کلی فکر کردم که کجا دکتر ببرمت به یاد دکتر مظفری افتادم که مطبش کنار خونه ش هست و خلاصه آماده ت کردم و چون بابایی کشیک بود دوتایی رفتیم که دکتر هم 2 تا آمپول داد که با شجاعت تمام توی 2 روز زدی و اصلا مقاومت نکردی من هم بعنوان جایزه کارتون توت فرنگی برات خریدم که خودت انتخاب کردی و خیلی دوست داری.خدا رو شکر خوب شدی و این غصه من هم سر اومد عزیزم.شهرمون پر از مسافر شده دیروز با هم رفتیم بازار که برات لباس بخرم که سر پاساژ دو بار فیل 500 تومنی سوار شدی ت رضایت بدی بیای لباس پرو کنی که هیچکدوم خوشم نیومد و قرر شد برات بدوزم بعد هم کمی قدم زدیم و از یه کتاب فروشی پازل توت فرنگی خریدی و با تاکسی اومدیم خونه.بعد از شام هم عمو محمد اینا که از کرج اومده بودن اومدن پیشمون و شما کلی با احمد رضا بازی کردی و کل اسباب بازیهات و وسایل میز تحریرت کل خونه رو فرا گرفت فقط بعد از یه ساعت بازی آخه دخترعمو پسرعمو هر دو مثل هم شیطونید و بازیهای پر تحرک رو دوست دارین.از امروز بگم که ظهر که بابایی اومد خونه دکور اتاقت رو عوض کردیم چون بابا برات میز توالت و تحریر درست کرده و با اون دکور قبلی جا نمیشد ولی الان خیلی اتاقت باز تر و قشنگ تر شده تو که اینقدر ذوق داشتی که نگو از صبح که بهت گفتم همش منتظر بودی تا بابا بیاد وقتی اومد رفتی تو حیاط و بهش گفتی بیا میخوایم جای تختم رو عوض کنیم و اصلا صبر و تحمل نداری فسقل من پشت سر هم اصرار که بیاین و بیاین همینکه سه تایی رفتیم تو اتاقت رفتی زیر تختت رو گرفتی و داری زور میزنی و میگی بیاین بلندش کنیم حیف که عکس نگرفتم خیلی باحال بود بعد هم که تخت جابجا شد کلی اسباب بازیهای ریز کوچولوت رو پیدا کردی و با ذوق و شوق تمام با اونه سرگرم شدی و زیر پای ما هم وول میخوردی.عاشقتتتتتتتتتتتتتتتم گل ناز من.تولدت رو هم انشالله هفته دیگه میگیرم.