نیکانیکا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه سن داره

نیکا فرشته کوچولو

دخترم عاشق پارکه حتی روزهای سرد

1392/9/4 2:32
نویسنده : مامان
138 بازدید
اشتراک گذاری

نیکاسلام نازنین ترینم امروز بعد ازظهر ساعت 5 دروازه همسایه صدا خورد و تو با ذوق و شوق رفتی رو پنجره منم بهت گفتم میخوای بریم بیرون تو هم با اون لحن زیبای بچگانه ت با خوشحالی گفتی آره بریم پارک مامان؟ منم که کارهای خونه رو انجام داده بودم و شام هم داشتم گفتم بریم عزیزم ولی موقع لباس پوشیدن باز هم اذیت کردی و وسط لباس پوشیدن رفتی پازل چوبیت رو آوردی و گفتی اینو درست کنیم بعد بریم حالا نه 1 صفحه نه 2 صفحه هر چهار صفحه رو خراب کردی و منم که لباس پوشیده بودم داشتم از گرما عرق میریختم گفتم من میرم و رفتم بیرون و در رو قفل کردم تو هم اومدی دیدی در قفله یکم گریه کردی و گفتی مامان بیا دنبالم منم که طاقت شنیدن گریه هات رو ندارم زود در رو باز کردم و تو هم تند تند لباس پوشیدی عزیزم نمیدونم این مرحله کی تموم میشه و تو راحت لباس میپوشی چون پارسال هم همینطور بودی مخصوصا خونه مادرجون یا خاله ها یا جایی که بچه کوچیک داشته باشن باید یه نیم ساعتی زور بزنیم تا لباست رو بپوشی گل من.القصه رفتیم پارک نزدیک خونمون اول کسی نبود و من کمی ترسیدم اما بهت نگفتم فقط گفتم نیکا کسی نیست ولی تو احساسم رو فهمیدی دختر باهوشم افتخار میکنم که تو رو دارم مامان.گفتی اسکال نداره بعد سرت و دستت رو تکون دادی و گفتی الان بعضیا میانماچخیلی خوشحال بودی و حسابی بازی کردی بعد چند تا بچه با پدر و مادرهاشون اومدن و تو هم همش به فکر این بودی که باهاشون دوست بشی و بالاخره با یه خواهر وبرادر که ازت بزرگتر بودن دوست شدی وهر جا اونها میرفتن تو هم میرفتی همش دوست داری با یکی دوست بشی و با اونها بازی کنی و علاقه ای به تنها بازی کردن نداری دختر اجتماعی من.همیشه عاشقانه دوستت دارم بهار زندگی من.

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)