نیکانیکا، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه سن داره

نیکا فرشته کوچولو

خاطرات خوب اردیبهشت

1392/2/29 7:28
نویسنده : مامان
126 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم دیروز خاله الهام و گیتا جون اومده بودن خونمون.وقتی زنگ زدن که میخوایم بیایم شما کلی ذوق کردی و با من تو تمیز کردن خونه کمک کردی .چند تا از اسباب بازیهات رو هم که تو هال بود بردی تو اتاقت و اتاقت رو هم با اون دستای کوچولوت تمیز کردی و اومدی به من گفتی :چلا(چرا)گیتا نمیاد؟فکر میکنی وقتی خونه تمیز شه باید مهمونا برسن.فدای اون فکر کردنت برم من.بعد هم شروع کردیم به درست کردن کیک که تو هم تو الک کردن آرد کمک میکنی و نصفش رو روی میز میریزی خیلی از کمک کردن به من لذت میبری.دفعه پیش بهت گفتم مرسی از اینکه کمکم کردی مثل اینکه یادت بود چون دیروز که چیزی نگفتم خودت گفتی: مامانی بگو مرسی کمکم کردی و من با تمام احساسم بهت گفتم. عشق من.کلی با همدیگه تو باغچه حیاط گل بازی کردین و صدای خندهاتون میومد بعد هم یکمی تو اتاقت بازی کردین تا اینکه کیک و چای حاضر شد و شما دو تا موشموشک که کلی گشنه شده بودین حسابی دلی از عزا در آوردین.روز خیلی خوبی بود. امروز هم که هوا عالی و گرم بود با هم رفتیم تو حیاط یه کم گل بازی کردی و بعش رفتی تو لونه جوجوها کلی پیششون موندی و براشون حرف زدی و غذا ریختی. آخه بابایی شما عاشق حیواناته و امسال ٣٠ تا جوجه گرفت و براشون توی حیاط فسقلی پشت خونه جا درست کرده و تو هم که دختر همون بابایی هر روز صبح که بیدار میشی اولین حرفت اینه : جوجوها کجان؟ بلیم پیششون اخه من خیلی جوجوها رو دوس دارم.اینا عین جملاتیه که میگی جوجوی من.آخه خودت که جوجویی.قبل از نهار بردمت حموم. بابا که حوله رو پیچید بهت بهش میگی :بگو عافیت باشی . بابا هم بهت گفت و تو سریع گفتی مرسی.دل من و بابا جون که پر میکشه واسه این بلبل زبونیات عسلک من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامانی درسا
14 خرداد 92 3:38
عزیزم تولدت مبارک انشاالله 120 سال تولدتو جشن بگیری


ممنونم مامان درسا جون خوشحال میشم بازم نظر بذارین
✿♡✿ مامان و بابای محمدپارسا ✿♡✿
14 خرداد 92 10:26
تولد تولد تولدت مبارک

انشالا تولد 120 سالگیت عزیزم




خیلی ممنون از محبتت عزیزم