نیکانیکا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

نیکا فرشته کوچولو

حرفهای دخملم

1393/7/2 0:23
نویسنده : مامان
517 بازدید
اشتراک گذاری

غروب به نیکا گفتم میخوایم بریم مهمونی باباش که از سر کار اومد رفت شام بخوره من هم تو اتاق داشتم آماده میشدم رفته تو آشپزخونه باباش بهش گفت برو آماده شو من ماکارونی مو خوردم میخوایم بریم  نیکا: واقعا ؟ باورم نمیشه الان میخوایم بریم من فکر کردم یه ساعت دیگه میریم و من و باباییتعجب

اسباب بازیهاش رو که پخش و پلا میکنه بعد از بازیش میگم جمع کن میگه آخه من خسته میشم بیا با هم جمع کنیم بعد بریم پارک و بعد تو پارک به اندازه یه خونه تکونی جنب و جوش میکنی .

امروز بعدازظهر در خدمتت بودم و رفتیم  پارک و خیلی بهت خوش گذشت یه دوست پیدا کردی و کلی با هم بازی کردین و خندیدین منم دوستم مهرنوش جون رو دیدم  با دختر گلش مهرا که یکسالشه و خیلی بامزه س شما رو هم میبینه خیلی خوشحال میشه و میخنده. موقع برگشت گفتی مامان برام جایزه میخری؟ منم از مطبوعاتی سر کوچه برات کاغذ رنگی و یه دفتر نقاشی به انتخاب خودت خریدم و با خوشحالی گفتی مامانی رفتیم خونه اول کاردستی درست کنیم بعد من نقاشی میکشم بعد نهار! بخوریم و بخوابیم .فدای برنامه ریزیهات مادر.

پسندها (1)

نظرات (0)