نیکانیکا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

نیکا فرشته کوچولو

تولد پویا جون

عزیز خوشکلم عروسک من سلام دیروز تولد پویا جون(پسرخاله) بود که باز هم به همه مخصوصا شما بچه ها حسابی خوش گذشت البته گهگداری شما و گیتا یه جرقه میدادین ولی نسبت به قبل خیلی بهتر سر اسباب بازیها با هم کنار میاین و به تفاهم میرسین.ما هم آلبوم خاله آدینه رو آوردیم که توش پر از عکسهای کوچیکی مون بود چقدر خندیدیم قیافه ها و لباسهامون واقعا با بچه های امروزی فرق میکرد.دیروز ظهر با بابا رفتی سوپرمارکت. خودت داخل سوپرمارکت میگردی و برای خودت چیزهایی رو انتخاب میکنی خیلی این کار رو دوست داری و اگه بهت بگم این چیز خوبی نیست گاهی اوقات قبول میکنی عزیزدلم.بابا گفت دیروز شیر کاکايو برداشتی و گفتی مامان دیگه نمیگه چیز بد خریدی الهی فدات بشم و اومدی خو...
4 آذر 1392

تولد تولد تولدت مبارک

فرشته مهربون من دیروز برات تولد گرفتیم و تو مثل فرشته ها خوشگل شده بودی و خیلی خوشحال از اینکه با بچه ها بازی میکردی من هم چون خوشحالی شما رو میدیدم تمام خستگیم درمیرفت.از همه کسایی که تشریف آورده بودن ممنونم دیروز به من خیلی خیلی خوش گذشت. ...
21 آبان 1392

خیمه شب

از بچگی عاشق پتو و زیر پتو رفتنه خیس عرق میشه از زیر پتو در نمیاد تازه منم باید باهاش برم میگه بابا بیا اینجا مامانی رو صدا کنیم بیاد مارو پیدا کنه. ای شیطون بلا ...
21 آبان 1392

از همه جا

خوشکل من الان ساعت 10.5 شبه و شما خوابیدی بابا هم رفته والیبال از وقتی خوابوندمت دارم به این فکر میکنم که خونه بدون تو چقدر سوت و کوره عزیز دوست داشتنی من هر لحظه میام تو اتاق خوابت و بهت سر میزنم آخه سرما خوردی و سینه ت خرابه انشاالله که زود زود خوب میشی امروز رفتیم خونه عموی من چون تازه از آلمان اومدن رفته بودن پیش نغمه جون دختر عموم یه دختر آورده و اسمشو گذاشته نیکی. اول میخواست بذاره نیکا ولی چون نیکا داشتیم و اونم شما فسقل خانم بودی گذاشتن نیکی.انشاالله خوش قدم باشه عید قراره بیان اونوقت عکسش رو میذارم.عزیز دلم یه بازی جدید اختراع کردی و اون بازی با نخه بهم میگی مامان جون میشه بهم نخ بدی و بعد اون نخ رو اینقدر اینور و اون...
29 مهر 1392

طرز درست کردن آلسکا فقط با درش

سلام قشنگم الان که دارم برات مینویسم یه صبح پاییزی قشنگه که شما هم رفتی مهدکودک .آفتاب قشنگی هم از لابلای پرده ها سرک کشیده تو خونمون قربونت برم اگه الان خونه بودی نمیذاشتی من برات بنویسم چون حوصله ت سر میره یا میخوای که باهات بازی کنم یا خودت کارتون نگاه کنی البته بعضی موقعها هم خودت میری تو اتاقت و با اسباب بازیهات بازی میکنی و با عروسکهات حرف میزنی و شعر میخونی که من عاشق این کارتم. به یکی از کابینتها که اتفاقا بالا هم هست علاقه داری! و همش میگی که بغلت کنم و توشو ببینی .میگم چرا میگی آخه میخوام یه چیزی پیدا کنم بازی کنم بعد هم معمولا نی های رنگی مخصوص شربت رو برمیداری و یه بازی برا خودت میسازی دختر خلاقم.البته دیروز بجز اون در جای آلسک...
21 مهر 1392