نیکانیکا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

نیکا فرشته کوچولو

51 ماهگی

مهربون کوچولوی من سلام امروز 22 شهریور 93 هست و ما دیگه آخرین روزهای گرم سال رو داریم پشت سر میذاریم.گلک من امشب عروسی دعوتیم و 2 روز پیش که ما در این مورد صحبت کردیم شما منتظر امروز بودی و بهم گفتی یک بار دیگه بخوابم میریم عروسی؟ و من گفتم نه عزیزم 2 بار باید بخوابی و پاشی و همینکه بابا از سر کار اومد خونه اینو بهش گفتی دختر با ذوق من یه دفعه هم گفته بودی من خیلی مهمونی رفتن رو دوست دارم قربون دختر فلفلم برم که به فکر مامانش هم هست  البته شوخی میکنم عاشق مهمون هم هستی و در کل فقط دلت میخواد دوستات باشن و بازی کنی و بخندی. الان هم خوابوندمت تا شب سرحال باشی و بهت خوش بگذره هر چند عروسی زیاد نزدیکی نیست(برادر دوست بابا) ولی ما عقدکنانشون...
22 شهريور 1393

51 ماهگی

سلام به تنها بهونه زندگیم. نیکای خوشکلم امسال تابستون کلاس زبان و سفال تو مهدت میری و خیلی هم علاقه داری وقتی داریم از مهد برمیگردیم سر کوچه مهدت یه مهد دیگه هست که درش هم بازه و تو حیاطش تاب و سرسره داره که بلا استثنا هر دفعه باید بشینی و منم با کمال میل منتظرت میمونم و تابت میدم ولی بازم راضی نمیشی و میگی بریم پارک و منهم قول بعدازظهر رو بهت میدم و اگه شرایط جور بود میبرمت.عاشق پارکی و حتما باید با یکی دوست بشی تا بهت خوش بگذره واز همه بازیها بیشتر جامپینگ رو دوست داری.دخترم روز به روز خانوم تر و با ادب تر میشی و به خودم میبالم که تو رو دارم.مادرجون و بابابزرگ خیلی خیلی دوستت دارن و همیشه میگن ما دلمون واسه نیکا تنگ میشه عاشق شبکه پویایی ...
16 شهريور 1393

روز دختر

دختر کوچولو و شاداب من سلام روز دختر به شما مبارک دیروز بابا تلفن زد و بهت تبریک گفت و پرسید چی میخوای برات بگیرم شما هم سریع گفتی گل بگیر بعد هم با تقلبی که من بهت رسوندم گفتی دفتر نقاشی هم میخوام و همینکه صدای زنگ در رو شنیدی مثل فنر از جات پریدی و در رو باز کردی و خیلی خیلی خوشحال از گرفتن هدیه هات انشاالله سالهای بعد بتونیم برات چیزهای بزرگتری بخریم. شام هم با یه سری از دوستان رفتیم رودسر کنار دریا و حسابی بهت خوش گذشت بین بچه ها فقط تو وسایل شن بازیت رو آورده بودی و با مهربونی زیاد همه ش رو به بچه ها میدادی گل مامان عاشقتم.شما بیشتر با فاطمه بچه دختر خاله بابایی جور هستی و خیلی همدیگر رو دوست دارین.شام ما سالاد ماکارونی بود که تو خیلی د...
7 شهريور 1393

3 روز تعطیلی

عروسک مامان بعد از یه هفته گلو درد دیدم باز خوب نشدی و 3 روز هم تعطیلی در پیش داشتیم که روز اولش هم یعنی 14 خرداد تولدت بود نازنینم خلاصه کلی فکر کردم که کجا دکتر ببرمت به یاد دکتر مظفری افتادم که مطبش کنار خونه ش هست و خلاصه آماده ت کردم و چون بابایی کشیک بود دوتایی رفتیم که دکتر هم 2 تا آمپول داد که با شجاعت تمام توی 2 روز زدی و اصلا مقاومت نکردی من هم بعنوان جایزه کارتون توت فرنگی برات خریدم که خودت انتخاب کردی و خیلی دوست داری.خدا رو شکر خوب شدی و این غصه من هم سر اومد عزیزم.شهرمون پر از مسافر شده دیروز با هم رفتیم بازار که برات لباس بخرم که سر پاساژ دو بار فیل 500 تومنی سوار شدی ت رضایت بدی بیای لباس پرو کنی که هیچکدوم خوشم نیومد و...
16 خرداد 1393

عمو دکتر مهربون

سلام به عشقم زندگیم عزیزم دختر ماهم. داریم کم کم به تولد 4 سالگیت نزدیک میشیم عزیزم ولی متاسفانه شما مریض شدی و تا حالا 2 با رفتیم رامسر پیش دکتر افتخاری که انشاالله تا فردا دیگه بهتر میشی.گلوت چرک کرده و دکتر گفته که از مهد این ویروس رو گرفتی و نباید هیچوقت اجازه بدیم کسانی بچه ها رو ببوسن و برعکس. دختر نازنینم هر روز که میگذره از روز قبلت خیلی اخلاقت متفاوت میشه و عاقلتر میشی و حرفهای قلمبه سلمبه میزنی و بیشتر حرفهامو درک میکنی.خوشحالم از اینکه تو رو دارم فرشته مهربون من . امسال میخوام بیشتر ببرمت پارک چون خیلی خیلی خوشحال میشی و اونجا دوست پیدا میکنی و روابط اجتماعیت عالیه وروجک من . توی راه هم موقع رفتن و برگشتن همش بهم می...
12 خرداد 1393

کودکی کن ناز من

سلام عروسک ناز من این روزها هوا بهاریه و ما هم ظهر ها با هم میریم تو حیاط و تو این کار رو خیلی دوست داری و حسابی بازی میکنی تند تند اومدی بالا و چند تا از عروسکهاتم آوردی تو حیاط منهم برات زیرانداز گذاشتم و ... خلاصه اونقدر وروجکی که همه سوراخ سمبه های حیاط رو جستجو میکنی.من که از اینهمه انرژی پایان ناپذیرت خسته میشم ولی امیدوارم خدا حوصله م رو بیشتر کنه تا بتونم دوران کودکی خوبی رو تو خاطرت بجا بذارم عزیزکم.نیکا جونم از ته دلم عاشقتم.امروز من رو تختم دراز کشیده بودم که یهو دیدم یه پیراهن تابستونی رو که توی کمدت آویزون بود پوشیدی و فقط نتونستی زیپ پشتش رو ببندی با ذوق زیاد ازت پرسیدم چه جوری برداشتی عزیزم؟ تو هم سریع گفتی با شندلی(صندلی) دیگ...
23 فروردين 1393

یه روز خوب

سلام دختر خوشگلم امروز روز خوبی بود ظهر مادرجون اومد خونه مون و کلی برات جایزه خریده بود جوراب کیتی و پسته و بادوم دستش درد نکنه مثل همیشه که ما رو شرمنده میکنه.غروب هم آماده شدیم بریم جشن روز مهندس که نظام مهندسی برگذار کرده بود سرافون زردی رو که تازه برات درست کردم پوشوندمت مثل فرشته ها شده بودی خوشکل من و کلی برات وان یکاد خوندم که اول از همه خودم چشمت نکنم. تالار نگین شرق بود خیلی بهت خوش گذشت اول که 2 تا شیرینی و یه موز و یه خیار خوردی بعد هم سر فرصت بقیه خیارها رو زدی تو رگ همش نگرانم یه وقت مریض نشی . مجری برنامه عمه خورشید بود که تو شبکه گیلان برنامه کودک اجرا میکنه سریع شناختیش باهوش من و کلی ذوق کردی بعد هم برای بچه ها مسابقه ...
9 اسفند 1392

راهنمایی میخوام

دختر قشنگتر از گلم سلام خیلی خیلی دوستت دارم مامان که حد و مرزی نداره.شیرین تر از عسلم عاشقتم. این روزها خیلی زود عصبانی و ناراحت میشی برای هر چیزی هم غصه میخوری واقعا نمیدونم چیکار کنم . وقتی تو ناراحتی دلم میخواد هر کاری بکنم تا خوشحالت کنم  باید کتاب بخونم یا از یکی راهنمایی بگیرم دلم میخواد همیشه خوشحال باشی و فکرت آزاد باشه تا بتونی سالم رشد کنی نازنینم اینو بگم که فوق العاده مهربون و دلسوزی و همه رو دوست داری و به هیچکس حسودی نمی کنی حتی ذره ای حتی اگه من هم یه بچه ی دیگه رو ناز بدم  هم حسودی نمیکنی مثل فرشته ها پاک پاکی عروسک من. امروز روز مهندس بود مادرجون هم مثل همیشه زحمت کشید و برای بابا و عمو اسماعیل(شوهرخاله) و دایی عل...
6 اسفند 1392

تولد دختر خاله

سلام دردونه مامان پریروز تولد 5 سالگی گیتا جون بود از قبل بهت گفته بودم که بخوابی و بیدار شی میریم تولد و همینکه از خواب بیدار شدی و یکم غلت زدی و سرحال شدی گفتی مامان الان میخوایم بریم تولد گیتا؟فکر کنم با همین فکر خوابیده بودی گل نازم. ساعت 6ونیم آژانس گرفتیم و رفتیم چون بابا  یه ساعت دیگه تازه میومد و کشوی میز توالت گیتا هم مونده بود چون برای کادو به بابا گفتم برای هر دو تا تون میز توالت کوچیک درست کنه و میدونستم که گیتا خیلی خوشحال میشه و همینطور هم شد من فقط به مادرجون گفته بودم که کادوی ما چیه همینکه رسیدیم گیتا قربونش برم با ذوق و شوق پرسید خاله جون شما کادو آوردین؟دوست داشت بجای کادوی نقدی وسیله باشه. منم گفتم آره ولی یادم ...
28 دی 1392